این نشان میدهد با همة نقدهایی که دربارة سریالسازی سیروس مقدم مطرح میشود، او رگ خواب مخاطب، خوب دستش است. به بهانة پخش سریالی دیگر از او (پرواز در حباب) سراغ او در دفتر کارش در سیدخندان رفتیم؛ دفتری که مثل خانة شوکت، نیمه تاریک بود.
تا دستمان بیاید مقدم چطور کار میکند که هم سریع میسازد و هم اینقدر مخاطب دارد، بحث در خیلی جاها به سمت سریال نرگس رفت، سریالی که به عنوان اولین سریال هر شبی ملودرام، نکتههای زیادی دربارهاش مطرح است. گفتوگوی دو ساعتة ما با سیروس مقدم، تا حدود زیادی سبک کاری او را برایمان روشن کرد.
- چقدر تند تند سریال میسازید. کار به جایی رسید که یک شب، دو تا سریال ازتان پخش میشد. مثل ریحانه و مزرعه کوچک.
ببینید، من حدود 15 سال است که فیلمسازی میکنم و در این مدت، 14 تا سریال ساختهام. یعنی تقریبا هر سال یک سریال. پخش همزمان ریحانه و مزرعه کوچک هم به من ربط نداشت. فاصلة ساخت این دو تا از هم، یک سال بود.
- اما نرگس تمام نشده بود که خبر ساخت پرواز در حباب رسید.
نرگس، اوایل بهمن84 تمام شد. 6 ماه بعدش پرواز در حباب را شروع کردم. شاید فرق من با بقیه این باشد که در کارم، پرتی نیست.
- یعنی، روزی 25 دقیقه فیلم میگیرید؟
نه، روزی 25 دقیقه کار نمیکنم. به جز نرگس که چون تعهد داشتم، روزی 12 دقیقه گرفتم. همین پرواز در حباب، هفت تا هشت دقیقه بود. اصلا بگذارید جوابتان را با این مثال بدهم.
سر همین پرواز در حباب،از نصیریان دعوت کردیم. بعد از صحبت قرار شد چند روز بعد بیاید و قرارداد را ببندد. وقتی برگشت، انصراف داد.گفتم مشکل مالی دارید یا با من و داستان ارتباط برقرار نمیکنید؟ گفت: «نه، فقط وقتی دوستانم فهمیدند میخواهم با شما کار کنم، خیلیهایشان به من گفتند نمیتوانی. چون مقدم روزی 18 ساعت کار میکند و یک لحظه استراحت نداری.
با این سن و سال، جنازهات سه ماه دیگر بهشتزهرا است. من هم آمدم بگویم جان این جور کار کردن را ندارم.» به او گفتم دو هفته کار کن. اگر بد بود نیا. جالب این بود که نصیریان تا آخرش ماند و گفت: «این راحتترین کارم بود. تو چیزی نداری که بقیه دارند، آن هم پرتی است. تو پلان یک را میگرفتی. جای دوربین را عوض میکردی میشد پلان دو. میگفتند مقدم اهل تمرین نیست، اما قبلش هم همه تمرین میکردیم. همه چیز سر جای خودش بود.»
- پرتی نیست، یعنی اینکه بگیریم برویم دیگر!
بگذارید خیالتان را اینطوری راحت کنم. یک روز کاریِ سیروس مقدم که پرتی ندارد، اینجور شروع میشود. شب قبل، من و برنامهریز و دستیار کارگردان و عوامل جمع میشویم و پلان اول فردا را چک میکنیم، بعد میرویم خانه. بچهها بدون اطلاعات، خانه نمیروند. مثلا میگوییم فردا حامد کمیلی از این در میآید تو،پشت میز مینشیند، تا میخواهد تلفن بزند، مرجان محتشم وارد میشود. هر کس میگوید برای تنظیم کارش چقدر وقت میخواهد.
ردا 6 صبح، فیلمبردار میآید نورش را میدهد. گریمور کارش را شروع میکند. طراح صحنه هم فقط همان جا را میچیند. گلاب آدینه (بازیگردان) یک ساعت میخواهد با بازیگرها تمرین کند. بعد آدینه، سر صحنه و با گریم هم تمرینی انجام میدهد و یک ربع به هشت میگوید کارم تمام شد. بعد یک تمرین با دوربین میرویم برای چک دوربین و نور. بعد از چند تا تمرین جدی، برداشت نهایی را میگیریم. ما ساعت 8:15، پلان اول را میگیریم. 5 دقیقه تأخیر باشد،برنامهریز باید جواب بدهد. با این روش، ما تا 6 بعدازظهر، چهار تا سکانس را میگیریم.
- ناهار و چای چی؟
پرتی نداریم. همزمان چای دستمان است. 40 دقیقه ناهار و نماز است؛ از ساعت 1 تا 1:40. ناهار بیاید، کات. سریع میخوریم و ادامة کار. برای همین، آنهایی که با من کار میکنند، منظماند و سر کارِ بقیه،حوصلهشان سر میرود.
- خب دیگر، شما دوربین را میگذارید ته اتاق و به بازیگرها میگویید دیالوگشان را بگویند. اینطور معلوم است پرتی کم است.
اگر یک بار بیایید سر صحنة کارهایم، این سؤالات برایتان حل میشود. اگر اینجوری باشد که شما میگویید، اصلا نصیریان با این روش کار میکند؟ ببینید، من تعمدا لنزها را انتخاب میکنم، چون هر کدامشان کاربرد معنایی و ظاهری خاصی دارند. بگذارید مثالی از همان سریال نرگس بزنم. من دربارة خانواده شوکت از لنزواید استفاده میکردم. اینطوری میخواستم اعوجاج و پریشانی آنها را تشدید کنم. اما دربارة خانوادة نرگس که متعادل بودند، لنز تله را ته اتاق میگذاشتم تا زیبایی سوژه برجسته شود و اطرافش محو شود.
- راستی چرا در خانة شوکت همه جا تاریک بود؟
شما عادت کردهاید همه چیز را روشن ببینید. وقتی وارد خانهای میشوید که همه در آن گرفتارند و روابط تیره و تار است، نمیتوانید از رنگ روشن استفاده کنید. برعکس در خانة نرگس به دلیل عشق خانواده، فضا روشن است.
- این همه اغراق برای چی؟
اگر اغراق در کار نمایش نباشد، دو زار نمیارزد. مثلا یک انسان پستفطرت مثل ژان والژان چطور شهردار مادلن میشود؟
- برای همین، شوکت باید اینقدر منفی باشد؟
شوکت یک انسان بود. وقتی منافعاش به خطر میافتاد گرگ میشد و وقتی کنار خانوادهاش بود از خودگذشتگی میکرد.
- اما نرگس خیلی مثبت بود.
مثل نرگس نداریم؟
- نه اینقدر مثبت.
پس شما در جامعة سیاهی زندگی میکنید.
- اما نرگس اشتباه نمیکرد.
چرا، اما ما چون در برابر او،زهره، پری و شقایق را گذاشته بودیم،مهربانیاش بیشتر به چشم میآمد. اگر شخصیتها کاملا منفی یا مثبت بودند، کار مورد استقبال قرار نمیگرفت. مردم اگر شخصیتها را دوست نداشتند، با تیپا میانداختندش بیرون. شخصیتهای این سریال،چون آشنا هستند و مردم معادلشان را دیدهاند، مورد توجه قرار گرفتهاند.
- برویم سر داستانهای سریالهایتان که معمولامیشود در یک قسمت، جمعشان کرد.
نه، قبول ندارم. سرش با شما بحث میکنم.
- موقع پخش سریال پلیس جوان، خیلی قسمتها اگر کسی از من میپرسید فلان قسمت چی شد، میگفتم هیچی!
اما نظرسنجی صدا و سیما میگفت میزان رضایت مخاطب بالاست. هر قصهای را نتوانید در دو خط توضیح بدهید، قصه نیست.
- اما الان فیلمهای جدید مثل crash را نمیشود تعریف کرد.
نه، خیلیها را میشود در یک خط گفت؛ مثل تایتانیک.
- اما اینها خیلی ریزهکاری زیادی دارند که بارِ قصه را میکشند.
حالا آمدید سر حرف من.
- اما کارهای شما که ریزهکاری ندارد. شخصیتهای جالب سریال، کلی بهشان پرداخته میشود بعد یکهو هیچی.
این، دو بحث است؛ یکی فیلمنامه و دیگری کارگردانی. برای فیلم نامه باید با فیلمنامهنویس حرف بزنید.
- ولی در کارهای شما شخصیتهای فرعی، پا در هوا کنار میروند، مثل ابراهیمی و زوج دکتر مرزنشین سریال نرگس.
هر شخصیت در قصه کارکردی دارد. در خیلی اثرها، کاراکترها یک سکانس بازی میکنند و میروند بیرون.
- پس چرا اینقدر زمینهسازی داریم؟
برای این که مخاطب دوستش داشته باشد. اگر کاراکتر جذاب نباشد، هزار تا حرف هم بزند مؤثر نیست. نیاز به زمینهسازی است تا روحیه و اخلاق کاراکتر، دست مخاطب بیاید.
- به این میگویند آب بستن به کار.
نه، در 80 قسمت نرگس، پنج تا شش قسمت، معرفی کاراکترهاست.
- اینقدر وقت رویشان میگذارید تا ضربهای بزنند. اما آخرش خیلیها میگفتند این چی شد، آن چی شد؟ خیلی چهرهها الکی بودند.
نه، عکس این نظر را دارم یا سریال را ندیدهاید یا خواب بودهاید.
- اتفاقا حواسمان بود. میشود بگویید دو تا داماد شوکت چه کار کردند؟
فرقی نمیکرد؟ فرقی نمیکرد شوکت یک دختر داشته باشد یا دو تا؟ ندیدی سریال را. یادت رفته بهروز بعد از دو خواهر آمده، آن هم در یک خانوادة پسر دوست. ما باید اینها را معرفی میکردیم.
- با این تعریف شما، هر فیلم سینمایی باید 15 ساعت طول بکشد.
چرا؟
- چون زمینهسازیهای شما برای هر کاراکتر، شش قسمت طول میکشد.
مثال بزنید.
- مثل همان زوج دکتر.
این بافت قصه است . سکانسی را بگویید که حذف کنم و لطمه نخورد. خانمی در شهر مرزی تنها میافتد. زوج دکتری او را میبینند و با او آشنا میشوند. حالا کش و واکش شروع میشود. زن میگوید ببریمش و مرد مخالف است. بالاخره به تهران میبرندش. آنجا میفهمند او خانواده دارد. پس هر قطعهای را برداری، نرگس سکته میکند. حرف تو، زمانی درست است که وقتی این زوج حذف شوند، اشکالی ایجاد نشود.
- ابراهیمی چه؟
او وجه دوم شوکت را نشان میدهد. رفتارهای پنهانی خارج از خانوادة او را نشان میدهد. زمینة زندگی دوم او را ایجاد میکند. این بافت قصه است. کدامش قابل حذف است؟
خب حالا که اینقدر تو سریال نرگس ریز شدیم، به ما بگویید آخر سریال عوض شد یا نه؟
آره، تو فیلمنامه شوکت میمرد، اما به پیشنهاد خودم به دلیل علاقة مردم به شوکت، سرنوشت او را عوض کردیم.
- بهروز چی میشد؟
قرار بود دیوانه شود، ولی دیدیم به ذائقة مخاطب لطمه میخورد.
- این توهم بیماری ، دیگر چه صیغهای بود ؟
او در سفری به خارج میرود، به اجبار پدرش. نه راه پس دارد نه پیش. این توهم بیماری هم وجود دارد. اسم خارجیاش یادم رفته. بهروز به جوانمرگی میرسد. این مسأله در علم روانشناسی هم وجود دارد.
- چه جوری با ماجرای جابهجایی گلدره با اسکندری کنار آمدید؟
فشاری که انتهای سریال نرگس وارد شد، همین بود. ما باید سکانسهایی را که با مرحوم گلدره قبلا گرفته بودیم و به قسمتهای 36 به بعد مربوط میشد، با ستاره اسکندری میگرفتیم. بدترین کار برای من تکرارکاری است که مجبور شوم دوباره آن را انجام بدهم. طراوتش را برایم از دست میدهد. یک ماه آخر ساخت سریال تکراری بود.
- با این وضع بازیگرهایتان را چطور انتخاب میکنید؟
من معیارهایم برای انتخاب بازیگر، یکی استعداد است و یکی هم آمدن نقش به طرف. در همین نرگس، بازیگرها اکثرا درجه یک نیستند مثل پرستویی و معتمدآریا، اما قابلیت نقش اول را داشتند. ولی بهشان فرصت داده نشده بود. وقتی دیدم به معیارهایم میآیند، پافشاری کردم و جواب اعتمادم را گرفتم. در همین پرواز در حباب، در همان برخورد اول، حامد کمیلی را انتخاب کردم.
- سریال بعدیتان را کی میسازید؟
فعلا که عازم سفر حج هستم، اما برای کار بعدی حتما بهتان میگویم بیایید یک روز پشتصحنه، تا ببینید چطور کار میکنم.